صفیر آرانی
اشعار آیینی شاعر اهلبیت(علیهم السلام) رضا حمامی آرانی



می آیم از رهی که سخن از سر تو بود

حرف از گل و شقایق و نیلوفر تو بود

 

کد هدایت به بالا



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 دی 1391برچسب:حمامی آرانی, می آیم از رهی,صفیر,حرمله,حبیب ابن مظاهر, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

....گفت حسین

....گفت حسین

از ازل درطلبت چشم ترم گفت حسین
هر کجا بال زدم بال و پرم گفت حسین

مادرم داد به من شیر محبت اما
من حسینی شدم ازبس پدرم گفت حسین

شیره ی مهر تو خون شد به رگم شد جاری
خون دل اشک شد و در نظرم گفت حسین

تا گل نام تو وا شد به لبم باز پدر
گفت شکر تو خدایا پسرم گفت حسین

هرچه دارم همه ازلطف پدر بود که او
عوض قصه به بالین سرم گفت حسین

این عجب نیست که یک بنده برد نام تو را
که خدای ازل دادگرم گفت حسین

تیغها نوحه ی خون ازلبشان جاری شد
تا در آن لحظه که بانوی حرم گفت حسین

گفتم ای عشق مرا دست نیاز است دراز
طلب خویش به نزد که برم گفت حسین



کد هدایت به بالا



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ 2 دی 1391برچسب:, توسط با کاروان زینب.سعیدخانی.

صفحه قبل 1 صفحه بعد